و تو با صورتی آفتاب زده ، چشمانی خسته و خاموش تا تن شب سینه خیز لحظه ها را رج می زنی.
ای زن ، تو با دستان متورم از نزاع با سرنوشت ، در همین حوالی عادت می فروشی.
لبهایت حزن مرثیه واگسستگی را هجی می کند و تن خسته ات زل زده به آفتاب ظهر گرم تابستان ، رنگ حراج می
کند. تو با جوانی مدفون شده در ویرانه ء سالهای رنج ، بر گیسوان مواج دخترکت " مادری " نقش می کنی.
" روزت مبارک "
" روز زن بر تمام یاران نازنینم مبارک "