سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوزش درد بردباری را جرعه جرعه درکش که آن اساس حکمت و ثمره دانش است . [امام علی علیه السلام]
هوای حوصله
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 12210
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
........... درباره خودم ...........
هوای حوصله
مهشاد خانوم

........... لوگوی خودم ...........
هوای حوصله
........ پیوندهای روزانه........
پروانه عاشق [46]
آسمان غمگین است [47]
[آرشیو(2)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
زنده مانی در روزهای غبار[11] . ته تنهایی[6] . دیرگاهی ست که درین تنهایی...[2] . تو را من چشم در راهم .
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
صیغه متعه ازدواج موقت

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • هیزم...

  • نویسنده : مهشاد خانوم:: 87/5/9:: 8:31 عصر

     

    چه حس بدیه...!

    یه تیکه هیزم داشتی باشی و بکاریش تو گلدون . هر روز بهش آب بدی  ، پنجره رو براش باز کنی تا نور بهش بتابه . الکی به ذهنت ، به خودت  فشار بیاری  که : صبر کن صبر کن ... درست می شه  ، اما ...

    هر روز به امید سبز شدنش  رو به روش می شینی و بهش زل می زنی تا  جوونه زدنش رو ببینی. اما دریغ از یه جوونه یا برگ کوچیک! دریغ! هیزمه با اون هیکل قناص و بیمارش بهت دهن کجی می کنه و سبز نمی شه! هر روز سیاهتر و سیاهتر می شه! بعد تو دلت می گیره  ... خیلی می گیره ... دیگه هیچ کس رو نمی تونی تحمل کنی .

     می خوای اون هیزم رو از ریشه در آری و پرتش کنی از پنجره بیرون. بغض گلوت رو فشار می ده ... اشکات دونه دونه می ریزه رو گونه های خسته ت! دیگه تحمل برات سخت شده ! می خوای بزنی زیر همه چیز! این هیزمه چقدر داغونت کرده. هیزمی که هیچوقت سبز نمی شه  و آرزو و زحمات تو بیهوده ست. ... دیگه سبز نمی شه ... ریشه نداره ... معنی آفتاب و نور و ... نمی فهمه! چقدر سخته! خیلی سخته! ...


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ